گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلدششم
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 80 ] ...



ص : 270
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیا قالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَ ذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ
( الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ ( 80
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ: پس چون برادران مأیوس شدند از یوسف اینکه اجابت کند درخواست آنها را و رها نماید بنیامین را با ایشان.
خَلَصُوا نَجِیا: منفرد شدند و کناره کردند از مردم، و در خلوت با یکدیگر نشستند و به راز و نهانی با هم گفتگو کردند در رفتن
ایشان بسوي پدر بدون برادر و تدبر نمودند در برگشتن، یا توقف کنند براي استخلاص بنیامین.
نکته: این آیه شریفه از جمله آیاتی است که غایت قصوي و نهایت علیاي فصاحت و بلاغت را دارا است در کمی لفظ و بسیاري
معنی و نیکوئی نظم. و این آیه و صد آیه دیگر مثل آن عمده آنان است که وجه اعجاز را فرط فصاحت گویند.
در حدیث است که: ابن ابی العوجاء با سه نفر دیگر از علماء ادب در مکه با هم تعهد و متفق شدند که هر یک ربع قرآن را معارضه
یا أَرْضُ » کنند و سال آتیه در موسم حج آورده و مردم را خبردار و به اطراف منتشر کنند. چون جمع شدند، یکی گفت: من آیه
شنیدم یأس از معارضه « فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیا » دیدم بکلی نومید شدم. دومی گفت: چون آیه « ابْلَعِی ماءَكِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی
حاصل کردم. سوّمی 24 انبیاء اشاره کرد و چهارمین نفر در باره آیه 73 حج سخن گفت: در این اثناء حضرت صادق علیه السّلام بر
آنها گذشت فرمود:
قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله ص: 271 »
.« و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا
قالَ کَبِیرُهُمْ: گفت بزرگتر آنان، و او یهودا یا روبیل یا لاوي بود، بنابر اختلاف. نزد بعضی مراد شمعون باشد بزرگتر ایشان در علم و
عقل، نه در سن، و ریاست داشت بر آنان. أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ: آیا نمیدانید، یعنی میدانید بدرستی که پدر شما. قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ
مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ: بتحقیق عهد گرفته بر شما عهد و پیمانی از خدا. وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ: و پیش از این تقصیر نمودید در امر
یوسف و معاهده نمودید پدر خود را اینکه برگردانید یوسف را سالما بسوي او، پس نقض عهد کردید. فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ: پس
هرگز حرکت نکنم زمین مصر را و به همینجا باقی و ساکن هستم. حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی: تا آنکه دستوري دهد براي من پدرم در بقا و
حرکت بسوي او. أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی: یا حکم فرماید خداي متعال به بیرون رفتن و واگذاشتن برادرم در اینجا، یا به رسیدن موت من،
یا به شمشیر تا محاربه کنم از حبس او، یا چیزي که عذر باشد براي ما نزد پدر ما. وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ: و ذات احدیت الهی بهترین
حکم کنندگان است حکم نفرماید مگر بحق.
در میان مشورت گفتند: اگرچه جنگ باید کرد تا برادر را بازستانیم هر آینه اختیار کنیم، اگرچه اینجا کشته «1» چنین نقل شده که
شویم. بار دیگر گفتند:
صفحه 162 از 241
رنج پدر در این بیشتر است، پس به اتفاق گفتند: هستیم تا خداوند سبحان حکم فرماید در رفتن و برادر را گذاشتن یا کارزار
نمودن.
اي: (صاروا الی جانب بحیث من لم یکن منهم لم یکن معهم فکانوا بمثابۀ الشّیء الخالص). قوله « خلصوا » : نکات ادبیه: قوله تعالی
مصدر و مفرد و جمع و مذکر و مؤنث در او یکسان باشد. « نجیّ » و « خلصوا » اي: ناجین منصوب بر حال از فاعل « نجیّا »
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 255 )
ص: 272
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 81 ] ... ص : 272
( ارْجِعُوا إِلی أَبِیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ ( 81
مهتر و بزرگترشان گفت:
ارْجِعُوا إِلی أَبِیکُمْ: چون حال چنین است برگردید نزد پدر. فَقُولُوا یا أَبانا:
« سرق » پس بگوئید اي پدر ما. إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ: بدرستی که پسر تو بنیامین دزدیده صاع ملک را به حسب ظاهر. در قرائت شاذ
مجهول (اي نسب الی السّرقۀ) یعنی: او را دزد کردند و بر او تهمت دزدي نهادند. وَ ما شَ هِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا: و ما شهادت ندهیم نزد
تو به این سرقت مگر به آنچه گواه هستیم و مشاهده نمودیم اینکه صاع به حسب ظاهر از بار او بیرون آمد. به این کلام مبین شود
که ایشان قاطع نبودند به دزدي او، یا شهادت ندادیم ما نزد ملک مصر اینکه سارق استرقاق شود مگر به آنچه علم داشتیم از حکم و
نمیدانیم که بنیامین دزدیده یا نه الا آنکه پیمانه نزد او یافت شد، پس حکم شد به سرقت او در ظاهر این را وقتی گفتند که یعقوب
فرمود: ملک نمیدانست که سارق استرقاق شود، بلکه به قول شما عالم گشت.
وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ: و ما علم غیب ندانیم و نمیدانستیم وقتی که درخواست نمودیم فرستادن بنیامین را که امر او به اینجا کشد،
و این واقعه روي دهد و ما قصد خیر داشتیم، چنانچه این را میدانستیم، هرآینه او را نمیبردیم یا ما سرّ این امر را نمیدانستیم و
مراد شب « حمیر » به لغت «1» : ندانیم سرقت نموده یا دروغ بدو بستند و ما تو را به آنچه مشاهده نمودیم خبر دهیم. ابن عباس گوید
است و معنی آنکه ما در شب نگهبان او نبودیم و قصدشان به این کلام آن بود که او شب دزدیده و ایشان خواب بودهاند.
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 257 )
ص: 273
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 82 ] ... ص : 273
( وَ سْئَلِ الْقَرْیَۀَ الَّتِی کُنَّا فِیها وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ ( 82
آنگاه براي شاهد قول و صحت خبر خود گفتند:
وَ سْئَلِ الْقَرْیَۀَ الَّتِی کُنَّا فِیها: و سؤال کن و بپرس اهل قریهاي را که ما بودیم در آنجا، مراد شهر مصر است. یعنی بپرس از هر که اهل
شهر مصر باشد از این مطلب، زیرا این امر شایع شد در آنها و خبردار گردیدند. این را به جهت آن گفتند که بعضی از اهل مصر به
کنعان آمده بودند. وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها:
و بپرس اهل قافلهاي را که ما با آنها و پیش رو ما بودند، و آنها اهل کنعان و همسایگان یعقوب بودند. این سخن را براي رفع اتهام
صفحه 163 از 241
خود گفتند، زیرا در قضیه یوسف نزد پدر متهم شدند. وَ إِنَّا لَصادِقُونَ: و بدرستی که ما هرآینه راستگو هستیم در آنچه میگوئیم.
حاصل آنکه چه نسبت تهمت با ما باشد یا نباشد، ما راستگو باشیم. و غرضشان اثبات صدق آنها به خودشان نبود، زیرا این به منزله
اثبات شیء بنفسه و باطل است، بلکه انسان وقتی مقدم دارد ذکر دلیل قاطع را بر صحت شیء، بعد از آن گوید: و من صادق باشم،
یعنی تأملنما در دلائل و بینات مذکوره تا شبهه از نو زائل گردد. و به اتفاق مفسران، مراد به قریه اینجا مصر است، و عرب امصار و
نامند. « قري » مدائن را
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 83 ] ... ص : 273
( قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ( 83
ص: 274
چون برادران این کلام را گفتند، یعقوب علیه السّلام به سبب ظهور خیانت و کذب آنان در باره یوسف، سخن ایشان را باور
نداشته.
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً: گفت چنین نیست بلکه زینت داده و بیاراسته براي شما نفس شما کاري، یعنی گمان چنان است
که این امري است که شما خیال نمودهاید که او دزدیده، لکن او ندزدیده یا نفس شما آن را در چشم شما مزین ساخته و لکن من
چه توانم کرد و چاره من چه باشد. فَصَبْرٌ جَمِیلٌ: پس شأن من و تدبیر من صبري نیکو باشد، یعنی صبري که در خلال آن جزع
نباشد و شکایتی در آن به خلق نبود.
اصبغ از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام قال الصّبر صبران. -«1» در کافی
صبر عند المصیبۀ حسن جمیل و احسن من ذلک الصّبر عند ما حرّم اللّه علیک.
فرمود: صبر دو قسم است: صبر نزد مصیبت پسندیده و نیکو، و نیکوتر از آن صبر نزد آنچه حرام فرموده خدا بر تو.
آنگاه اندیشه نمود و فکرش صواب آمد: عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً:
امید است که خداي تعالی همه را به من آورد، یعنی یوسف و بنیامین و یهودا یا لاوي. این را بر سبیل حسن ظن به رحمت الهی
گفت. إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ: بدرستی که ذات احدیت سبحانی دانا است به حقایق امور، حکیم است در تدبیر خلق.
در واقعه یوسف نیز ذکر شده، لکن تکرار نباشد، زیرا آنجا نسبت به « قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَ َ ص بْرٌ جَمِیلٌ » نکته: قوله
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما » : یوسف، و اینجا نسبت به بنیامین است. بعلاوه ذیل هر یک رفع تکرار را نماید، چه در قضیه یوسف فرماید
و ایضا تکرار به سبب اهمیت مطلب، مضرّ به فصاحت نخواهد بود. «... عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً » و اینجا « تَصِفُونَ
__________________________________________________
. 1) اصول کافی ج 2 ص 90 )
ص: 275
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 84 ] ... ص : 275
( وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ ( 84
وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ: و اعراض نمود و رو برگردانید از فرزندان بشدت حزن و اندوه. چون خبر حبس بنیامین و ماندن یهودا یا روبیل یا
لاوي با او در مصر و این قسمت مهیج شد غم فراق یوسف را. وَ قالَ یا أَسَ فی عَلی یُوسُفَ: و گفت اي اندوه و طول حزن من بر
کنایت از شدت حال غم باشد، پنداري که اندوه را ندا میکند و میگوید: بیا « یا حسرتا » « یا ویلی » « یا عجبا » « یا اسفا » یوسف. کلمه
صفحه 164 از 241
که جاي تو و آمدن توست.
تبصره: نزد این واقعه حزن یعقوب علیه السّلام مفارقت بر یوسف عظیم شده به وجوهی:
-1 آنکه حزن جدید تقویت کند حزن قدیم را و او مهیج آن شود و جراحت بر جراحت، درد و الم را زیاد گرداند.
-2 آنکه بنیامین و یوسف از یک مادر و شباهت تامّ در صورت و سیرت بهم داشتند و بودن بنیامین مایه تسلی یعقوب علیه السّلام
بود، چون این امر واقع شد موجب تسلی او زائل، حزن سابقه تازه گردید.
-3 چون مصیبت یوسف اصل بود که مترتب شد بر آن سایر مصائب و رزایا، لذا اسف بر او هرآینه اسف بر تمام نوائب وارده بر
یعقوب شد.
علی بن ابراهیم قمی روایت نموده که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال نمود که حزن یعقوب و یوسف به چه اندازه رسید؟
.«1» فرمود: به حزن هفتاد زن بچه مرده به اولادش، و یعقوب نمیدانست کلمه استرجاع را و لذا گفت: یا اسفا
__________________________________________________
. 1) تفسیر قمی ج 1 ص 350 ، و بحار الانوار ج 12 ص 242 )
ص: 276
مگر امت حضرت خاتم صلّی اللّه « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » در حدیث نبوي صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: عطا نشد هیچ امتی کلمه
«1» «... یا اسفی » علیه و آله و سلّم. آیا ندانستی که یعقوب وقتی مصیبتش شدید شد استرجاع ننمود و گفت
وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ: و سفید شد چشمان یعقوب از زیادتی غصه و بسیاري گریه. حسن بصري نقل نموده میان غیبت یوسف از
پدر و دیدار او هشتاد سال فاصله، و در این مدت چشم او از گریه نیاسود و پلکان او خشک نشده، و در آن زمان از او گرامیتر در
درگاه الهی کسی نبود. فَهُوَ کَظِیمٌ: پس او غم در دل میداشت و فرومیخورد اظهار آن نمیکرد به شکایت.
تنبیه: یکی از ملکات حمیده، فرونشاندن غیظ است که سر آمد صفات فاضله و نشانه مجاهد نفسانیه و وصول به مقامات عالیه و
درك فیوضات رحمانیه میباشد، چه هرکس را تاب مقاومت سوزش شراره غیظ نیست، و لذا اجر عظیم خداوند رحیم به کظیم
مرحمت فرماید.
در کافی شریف به اسناد خود از حضرت صادق علیه السّلام من کظم غیظا و لو شاء ان یمضیه امضاه، ملأ اللّه قلبه یوم القیمۀ رضاه!
فرمود: هر که فرونشاند غیظ را که اگر بخواهد عمل میکند به مقتضاي آن غیظ، عطا فرماید روز قیامت خداي تعالی قلب او را «2»
از ثواب و کرامت و شفاعت و درجات تا راضی شود خشنودي کامله که فوق آن متصور نیست.
رفع شبهه: این مطلب نزد محققین از متکلمین مسلم آمده که واجب است در پیغمبر کمال عقل و غایت ذکاء و فطنت و قوت رأي به
حیثیتی که متردد و متحیر در امري نشود و عاري از سهو و منزه از دنائت آباء و رذالت امهات و فظاظت و غلظت، زیرا باعث نفرت
مردم است از او و ایضا منزه باشد از امراض منفره (مثل ابنه و جذام و برص و سلسل الریح و غیره) و ایضا باید تام الخلقه باشد
بنابراین کوري و کري و لنگی و امثال آن در پیغمبر روا نیست، چه تمام اینها
__________________________________________________
. 1) انوار التنزیل ج 1 ص 235 )
. 2) اصول کافی ج 2 ص 110 )
ص: 277
موجب نفرت طباع و نقض غرض بعثت خواهد بود. پس قول به اینکه یعقوب از شدت گریه بر فراق یوسف کور گردید مطرود و
گریه یعقوب شدید و « یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ » مفسر عامی در وسیط از ابن عباس نقل نموده که به گفتن کلمه « واحدي » . مردود است
صفحه 165 از 241
کنایه از غلبه « وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ » : به کثرت گریه آب در چشم زیاد، پس کانّه چشم سفید گردید از سفیدي آن آب. و قوله
بکاء است. و دلیل بر صحت این قول آنکه تأثیر حزن در غلبه بکاء باشد در حصول کوري. بنابراین اگر حمل کنیم سفید شدن را بر
غلبه بکاء، این علت صحیح و اگر حمل بر کوري نمائیم، تعلیل علیل خواهد بود. و نزد جمعی ادراك بینائی او ضعیف گردید.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 85 ] ... ص : 277
( قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ ( 85
قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ: گفتند فرزندان یعقوب: قسم به خدا همیشه به ناله و گریه یاد کنی یوسف را. حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً: تا
آنکه لاغر یا مریض یا فاسد العقل یا مشرف به موت شوي، بنابر اختلاف اقوال. أَوْ تَکُ ونَ مِنَ الْهالِکِینَ: یا آنکه باشی از
هلاكشدگان و مردگان یا خود را به حد هلاکت رسانی. این را به جهت تسکین گریه و أسف او گفتند.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 86 ] ... ص : 277
( قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ( 86
لَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ
: گفت یعقوب در جواب ایشان جز
ص: 278
این نیست که شکایت میکنم شدت غم و کثرت همّ خود را به خداي تعالی. یا حزن و احتیاج خود را به درگاه الهی عرضه دارم و
باشد. حاصل آنکه شکایت نمیکنم « شکوي الجریح الی الغربان و الرّخم » من از شما با شما شکایت نمیکنم زیرا شکایت با شما
آنچه به من وارد شده به شما و غیر شما تا منع کنید به سبب تسلیت دادن، بلکه ملتجی هستم بدرگاه الهی و متضرع باشم به بارگاه
سبحانی در دفع آن. و بیت الاحزانی ترتیب داده در آنجا رفت و با کسی سخن نگفت و از آسایش دست کشید. أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا
تَعْلَمُونَ
: و میدانم از جانب خداي تعالی آنچه را که شما نمیدانید.
یعنی من دانم که خواب یوسف صحیح و واقع شود، یا من میدانم از رحمت او و حسن ظن من به او که مرا از «1» : ابن عباس گوید
آنجا که ندانم فرج آید.
نزد بعضی به الهام الهی دانست.
نزد جمعی جبرئیل در خواب به او گفت یوسف زنده است.
یعقوب علیه السّلام چون بنیامین از او رفت، ندا نمود: اي «2» در کافی شریف از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که
پروردگار من، آیا رحم نمیفرمائی مرا، چشم مرا بردي و پسر مرا بردي. خداي تعالی وحی فرمود: اگر بمیرانم یوسف و بنیامین را،
هرآینه زنده گردانم آن دو را براي تو تا آنکه جمع فرمایم بین شما، و لکن یاد بیاور گوسفندي را که ذبح و بریان نمودي و
خوردي و فلان و فلان در همسایگی تو روزه و از آن طعام به او چیزي نرساندي.
رفع شبهه: اگر گویند ترك صبر و جزع شایسته مقام انبیاء نیست؟
جواب آنکه: یعقوب علیه السّلام مبتلا و ممتحن شد در باره یوسف به امري که احدي قبل از او مبتلا نشد، زیرا خداي تعالی
فرزندي مانند یوسف که احسن و اکمل و اجمل تمام مردم و افضل و اعلم عصر خود با نهایت عفت بود، به وي عطا کرد. پس
واقعه عجیبی و مصیبت غریبی پیش آمد، زیرا فقدان یوسف به
صفحه 166 از 241
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 258 )
. 2) کافی ج 2 ص 666 و 667 )
ص: 279
مرض و موت نبود تا بکل مأیوس باشد، بلکه مفقود شد به طوري که قطع به هلاك او نداشت تا ناامید شود، و نشانهاي از او نبود تا
امید نجات و سلامتی داشته باشد. متردد الفکر بین این دو مرحله بود که غایت اضطراب و نهایت التهاب انسانی، و تحمل آن کمال
دشواري است و گاهی بر شخص حزن و اندوهی وارد گردد که مالک رد و قادر بر دفع آن نیست. و لذا احدي از حزن و بکاء نهی
نشده، بلکه از لطمه زدن و جامه دریدن و روي خراشیدن و به زبان چیزي ناشایسته گفتن نهی گردیده.
العین تدمع و القلب یخشع و لا یقول (اقول) » : و پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نزد فوت پسرش ابراهیم گریه نمود و فرمود
چشم اشک ریزد و قلب شکسته، و نگویم چیزي که سخط پروردگار باشد. و حال آنکه آن سرور پیشواي عالم «1» « ما یسخط الرّب
است در جمیع فضایل و خصایل. و ایضا صبر در مصیبت و پنهان داشتن حزن، از مندوبات، و پیغمبران را واجب نیست اجتناب از آن
بسیاري رها کنند، و عدهاي بجاي آرند، و برایشان لومی و ذمی و عقابی نبود.
یعقوب علیه السّلام درخواست نمود از درگاه الهی هبوط ملک «2» در کتاب النبوه از حضرت باقر علیه السّلام مروي است که
الموت را. پس دعوتش اجابت شد. پرسید: چه حاجت داري؟ یعقوب گفت: آیا در ارواح، روح یوسف را بینی؟ گفت: نه. پس
یعقوب علیه السّلام دانست یوسف زنده است لذا فرمود:
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 87 ] ... ص : 279
( یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ ( 87
__________________________________________________
1) بحار الانوار ج 22 ص 157 ، و مثل آن تحف العقول ص 36 طبع اسلامیه. [...] )
. 2) بحار الانوار ج 12 ص 244 ، و تفسیر عیاشی ج 2 ص 189 )
ص: 280
یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ: اي فرزندان من بروید پس تجسس کنید و بپرسید و طلب نمائید خبر یوسف و برادرش را.
وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ: و نومید مشوید از رحمت الهی و راحت سبحانی. مراد روح، فرح، و آن نعمتی باشد مقرون به لذت. و
اشتقاق آن از ریح است که در آن راحتی بود.
إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ: بدرستی که نومید نشوند از رحمت و فضل الهی. إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ: مگر گروهی که کافرند.
مؤمن از جانب خداي تعالی خیر را امیدوار است در شدائد و بلایا، و شکر سبحانی را نماید در راحتی و «1» : ابن عباس گوید
فراخی. و کافر به اختلاف این صفات را دارا نباشد.
فخر رازي گفته: یأس از رحمت الهی حاصل نشود مگر وقتی که انسان معتقد باشد که ذات احدیت سبحانی قدرت مطلقه ندارد، یا
عالم به جمیع معلومات نباشد یا بخیل باشد و هر یک از این سه موجب کفر است و یأس هم متوقف به یکی از آنها، پس نومیدي
وقوع نیابد مگر کسی که کافر باشد.
تنبیه: آیه شریفه دلالت دارد بر آنکه فاسق از رحمت الهی نومید نباشد، بلکه امیدوار باشد و علامت راجی حسن طاعت است، زیرا
رجاء سه مرتبه دارد: اول- شخصی که حسنه نماید و امید دارد قبول آن را به درگاه الهی. دوم- کسی که سیئه نموده و امیدوار
صفحه 167 از 241
است آمرزش آن را. سوم- شخص کذاب مغرور منهمک در معاصی و مصر به مناهی با این حال مغفرت را تمنا دارد.
در ارشاد القلوب- شخصی خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد:
انّ قوما من شیعتکم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجوا فقال علیه السّلام کذبوا،
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 258 )
ص: 281
عرض کرد: جماعتی از شیعیان شما معاصی را «1» لیسوا من شیعتنا، کلّ من رجا شیئا عمل له فو اللّه ما من شیعتنا الّا من اتّقی اللّه
بجاي آورند و میگویند امیدواریم.
حضرت فرمود: دروغ گویند، نیستند از شیعیان ما آنکس که امید به چیزي دارد، عملی براي آن نماید. پس قسم به خدا نیست شیعه
ما از شماها مگر کسی که بپرهیزد خدا را از ارتکاب معاصی.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 88 ] ... ص : 281
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَۀٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَ َ ص دَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِي الْمُتَ َ ص دِّقِینَ
(88)
چون یعقوب علیه السّلام فرمود بروید و تجسس یوسف و برادرش را نمائید، فرزندان رفتند به طرف مصر:
فَلَمَّا دَخَلُوا: پس چون داخل شدند بر یوسف. قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ: گفتند:
اي عزیز مصر. مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ: رسیده است ما و خانواده ما را سختی گرسنگی و حاجت و قحطی. وَ جِئْنا بِبِضاعَۀٍ مُزْجاةٍ: و
آوردهایم بضاعت اندکی و پستی که به دست هر کس دهند دور اندازد.
-2 صنوبر 3- نعل و ادیم. 4- روغن «2» . در این بضاعت نزد مفسرین اختلاف است: 1- نزد ابن عباس و سعید بن جبیر درم بد بود
گاو و پشم و موي بود
__________________________________________________
1) ارشاد القلوب باب بیست و نهم ص 173 طبع مکتبۀ المحمّدي قم، و مثل آن بحار الانوار ج 70 ص 357 از اصول کافی ج 2 ص )
.68
. 2) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 260 )
ص: 282
«1» . و در جنب ثمن دیگران پست مینمود. 5- روایت عیاشی از حضرت رضا مقل (میوه درختی) بوده
فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ: پس تمام و وافی بده ما را کیل چنانچه سالهاي گذشته وافی و کافی میدادي و نظر مکن به کمی و پستی بضاعت
ما. آنگاه دانستند که به استحقاق به آنها نرسد گفتند: وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا: و صدقه بده بر ما به مسامحه بین نقدین پست مرغوب یا قبولی
ناقص مقام زائد. ابن جریح و ضحاك گویند: تصدق نما بر ما به ردّ برادر ما بنیامین و رهائی او. إِنَّ اللَّهَ یَجْزِي الْمُتَصَدِّقِینَ: بتحقیق
خداي تعالی جزا و ثواب مرحمت فرماید تصدق کنندگان را به افضل آنچه دادهاند.
تنبیه: حق سبحانه و تعالی در این آیه شریفه دستور حاجت خواستن بیاموخت تا اگر از خالق یا مخلوق بخواهیم شرط ادب بجاي
آریم:
.« یا ایّها العزیز » : -1 مدح و ثناي مسؤول بقوله
صفحه 168 از 241
.« مسّنا و اهلنا الضّرّ » : -2 شرح حال و حکایت ضعف خود به قوله
-3 تحقیر آنچه هدیه برده باشند یا عمل و طاعتی که کرده باشند بقوله:
.« و جئنا ببضاعۀ مزجیۀ »
.« فاوف لنا الکیل » -4 به فراخور حال کریمان حاجت خواستن که لایق کرم ایشان باشد بقوله
-5 اعتراف به آنکه این اعطا بر سبیل تفضل باشد نه استحقاق بقوله:
.« انّ اللّه یجزي المتصدّقین » آنکه بر سبیل تقریب و ترغیب روا شدن حاجتشان گفتند .« و تصدّق علینا »
تبصره: بعضی گفتهاند صدقه در شرع آنها حلال بوده براي انبیاء، لکن اکثر مفسرین برآنند حال انبیا و اولاد انبیاء منافی است طلب
صدقه را و شایسته مقام آنان نباشد، بنابراین اطلاق تصدق بر سبیل مجاز و توسع باشد یعنی تفضلنما بر ما.
__________________________________________________
. 1) تفسیر عیاشی ج 2 ص 192 )
ص: 283
در کتاب النبوة از حضرت صادق علیه السّلام مروي است در خبر طویلی که یعقوب علیه السّلام مکتوبی براي یوسف علیه السّلام
بدان که همیشه بلا از جانب خدا به ما خانواده انبیاء رو آورد « ایّها العزیز » «1» : نوشت مشتمل بر شمهاي از گزارش حال بطور اجمال
براي ابتلا و امتحان، از جمله جدم ابراهیم علیه السّلام را دست و پاي بسته به آتش انداختند حق تعالی او را نجات داد. پدرم را کارد
نور چشم من یوسف را برادران بردند به صحرا و برگشتند گفتند گرگ او را خورد، «2» . به حلق رسید، خداوند براي او فدا فرستاد
من در فراق او محزون و گریان، خود را به برادر او بنیامین تسلی میدادم تا آنکه آمدند گفتند تو او را طلب نمودهاي که اگر
نیاورند طعام به آنها ندهی. فرستادم او را، برادران وقتی برگشتند، واقعه سرقت را بیان کردند، و حال آنکه در اهل بیت ما دزدي
نیست، او را حبس و مرا زائد بر پیش غمناك نمودي به طوري که پشتم خم آمد. پس منت گذار به رهائی او و مراعات کن در
تسعیر و اداي کیل وافی و تعجیل نما در رهائی آل ابراهیم.
چون نامه را برادران به یوسف دادند، بوسید و بر چشم نهاد و گریه نمود که جامهاش تر شد.
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 89 ] ... ص : 283
( قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ ( 89
پس متوجه برادران شده:
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار ج 12 ص 244 ، و تفسیر عیاشی ج 2 ص 192 )
2) در باره ذبیح بودن اسحق (پدر یعقوب) روایاتی وارد شده که محدثین گرانقدر شیعه آنها را قابل توجیه میدانند، ولی تردیدي )
نیست که داستان ذبح فرزند ابراهیم، آنگونه که در قرآن ذکر شده مربوط به حضرت اسماعیل میباشد. براي اطلاع بیشتر رجوع
. شود به کتاب شریف بحار الانوار، جلد 12 ، صفحات 120 تا 140
ص: 284
قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ: گفت آیا شما دانید چه کردید به یوسف از خواري و دوري او از پدرش و انداختن در چاه و
اجتماع بر کشتن او و فروختن به ثمن پست و آنچه بجا آوردید به برادرش از انفراد و افتراق او از برادرش تا بین شما خوار و خفیف
شد به طوري که تکلم نمینمود با شما مگر تکلم ذلیل با عزیزي.
صفحه 169 از 241
تنبیه: ذکر نکردن پدرش یعقوب علیه السّلام با عمده دخالت او در غم و صدمه فراق، به علت تعظیم شأن و تجلیل قدر او بود و به
سبب علم یوسف به اینکه ورود این حوادثات بر پدر بزرگوارش ابتلاء بوده براي زیادتی علوّ درجه و رفعت مرتبه نزد خداي تعالی
او را مذکور نساخت.
این استفهام به جهت تعظیم مطلب است، یعنی چقدر عظیم است آنچه را که مرتکب شدید و چقدر قبیح :«1» ابن الانباري گوید
است آنچه بجا آوردید از قطع رحم و تضییع حق یوسف و برادرش را.
إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ: وقتی که شما جاهل بودید به حقوق پدر و قطع رحم و موافقت هواي نفس یا در جهالت غرور بودید. نزد ابن
عباس معنی آنکه: شما کودك بودید که کودك جاهل است. حسن گفته: شما برنا بودید که برنا جاهل است لقوله صلّی اللّه علیه و
جوانی شعبهاي از دیوانگی است. «2» . آله و سلّم: الشّباب شعبۀ من الجنون
نکته: در حال خطاب، نسبت جهل را به آنها نداد به جهت آنکه در آن وقت نادم و تائب بودند نسبت به آنچه کرده بودند. و این
کلام تلقینی بود براي ایشان تا مستمسک به آن شوند در معذرت خواستن، و این غایت کرم و بزرگواري است که گذشته از صرف
نظر آنچه کرده بودند، تلقین آنان نمود وجه عذر را، و حضرت یوسف مقدم داشت حق الهی را بر حق خود به مخاطبه چنین کلام
از راه شفقت و نصح، نه بر سبیل معاتبه و کره، و این نهایت جوانمردي است.
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 261 )
. 2) بحار الانوار ج 21 ص 211 ، و ج 77 ص 133 و 165 و 174 )
ص: 285
در موقع تکلم یوسف علیه السّلام تبسم نمود دندانهاي ثنایاي او که مانند لؤلؤ منظوم بود نمودار شد، برادران چون آن را دیدند بر
سبیل استغراب و تعجب:
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 90 ] ... ص : 285
( قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ( 90
قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ: گفتند هر آینه تو یوسف هستی؟! قالَ أَنَا یُوسُفُ: گفت من یوسف هستم. اظهار اسم نمود و نگفت من او
هستم به جهت تعظیم آنچه بر او واقع شده بود از ظلم برادران. کأنّه گفت من مظلومی هستم که ظلم بزرگی بر من نمودید، و خداي
تعالی مرا به اعظم مناصب نائل فرمود، و من عاجزي هستم که قصد کشتن من کردید و در چاه انداختید و انواع ذلت را روا داشتید،
و حال مرا بدین قدرت مشاهده نمائید به مراحم حضرت احدیت.
وَ هذا أَخِی: و این بنیامین برادر من است پدر و مادري. این را براي معرفی خود ذکر نمود. ابن عباس گوید: یوسف چون بیرون
آمدي از فرط جمال و صیانت و سیاست ملک مبرقع بودي، وقتی این کلام را گفت: برقع از روي خود انداخت. یا بنا بقولی تاج از
«1» . سر برداشت و علامت معهوده نمودار شد، برادران او را شناختند
بعد اظهار تشکر نمود: قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا: بتحقیق منت گذارد خداوند سبحان بر ما به اجتماع بعد از طول تفرقه، یا منت فرمود بر ما به
تمام خیر در دنیا و آخرت. إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ: بدرستی که شأن چنین است هرکس بپرهیزد و
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 261 )
ص: 286
صفحه 170 از 241
بیندیشد خدا را در ارتکاب مناهی، وَ یَصْبِرْ: و صبر نماید در مصائب و معاصی.
فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ: پس بتحقیق خداي تعالی تباه و ضایع نفرماید مزد نیکوکاران را و اجر آنها را مرحمت فرماید.
تنبیه: یکی از صفات حمیده صبر میباشد، و آن بر سه قسم است.
اول صبر در طاعت به این معنی که در اداي واجبات الهیه صبر و مشقات آن را تحمل نماید.
قسم دوم: صبر در معصیت یعنی در ترك محرمات سبحانیه صابر باشد و در پیش آمدن معصیتی عنان صبر از دست ندهد و مرکب
شهوت را به تازیانه خوف جلوگیري نماید.
سوم: صبر در مصیبت، یعنی در فوت بستگان و خویشان بردباري نموده بیتابی ننماید و صبر در معصیت اجرش عظیمتر است
چنانچه در کافی شریف به اسناد خود از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: صبر
سه قسم است: صبر نزد مصیبت، و صبر در طاعت، و صبر از معصیت، پس هرکه صبر نماید بر مصیبت تا رد نماید آن را به نیکوئی
بردباري، بنویسد خداي تعالی براي او سیصد درجه ما بین درجهاي تا درجه دیگر فاصله میان آسمان و زمین. و هر که صبر در
طاعت کند، بنویسد حق سبحانه براي او ششصد درجه، فاصله هر یک از تخوم زمین تا عرش. و هر که صبر کند از ارتکاب معاصی،
«1» . بنویسد خداوند متعال براي او نهصد درجه، میان هر درجه تا درجه دیگر از حد زمین تا منتهاي عرش
تبصره: در کافی شریف به اسناد خود از سدیر صیرفی شنیدم: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بدرستی که در صاحب این امر
شباهتی است (مراد حضرت حجۀ عجل اللّه فرجه است) از یوسف علیه السّلام.
عرض کردم: گویا حیات او را ذکر فرمائی یا دعواي خصم هلاك او را یا غیبت او را.
__________________________________________________
. 1) اصول کافی ج 2 ص 91 ، و بحار الانوار ج 71 ص 77 و ص 92 )
ص: 287
فرمود: براي چه انکار میکند این را این امتی که مانند خوك میباشند که برادران یوسف اسباط اولاد انبیاء تجارت کردند یوسف
أَنَا یُوسُفُ وَ » را، و فروختند او را، و مخاطبه با او نمودند و حال آنکه ایشان برادران او و او برادر آن، نشناختند او را تا آنکه گفت
پس براي چه انکار میکند این امت ملعونه اینکه خداوند عز و جل همین امر را نسبت به حجت خود مجري دارد در « هذا أَخِی
زمان غیبت او، چنانچه به یوسف نمود. بدرستی که ملک مصر میان او و پدرش هیجده روز فاصله و اگر میخواست او را عالم
گرداند هر آینه قدرت داشت و از ابتداي ورود به مصر تا بشارت نه روز شد، پس براي چه انکار میکند این امت اینکه بجا آورد
خداوند عز و جل به حجت خود مانند یوسف علیه السّلام که راه رود در بازار ایشان و پا گذارد بساط ایشان را و نشناسند تا حق
«1» .« قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ؟ قالَ أَنَا یُوسُفُ » تعالی اذن فرماید چنانچه اذن داد یوسف علیه السّلام را
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 91 ] ... ص : 287
( قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ ( 91
برادران چون این قسمت دیدند و شنیدند، از پاي درافتادند همگی به اتفاق:
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَیْنا: گفتند قسم به خدا هر آینه بتحقیق برگزید و فضیلت داد تو را بر ما به حلم و علم و عقل و کمال و
جمال و ملک. وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ: و اگر هر آنچه بودیم ما گناهکار و بد کردار در آنچه بودیم. و این دلالت دارد بر آنکه ایشان
پشیمان بودند از آنچه بجا آوردند و اصرار نداشتند بر آن، حضرت یوسف علیه السّلام حلم بکار برده در جواب ایشان.
__________________________________________________
صفحه 171 از 241
. 1) اصول کافی ج 1 ص 336 ، و کمال الدین ج 2 ص 341 ، و علل الشرایع ج 1 ص 244 )
ص: 288
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 92 ] ... ص : 288
( قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ( 92
قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ: گفت ملامت سرزنش و عار و نکوهش نیست بر شما الآن در آنچه بودید. یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ: میآمرزد خداي
تعالی گناهان شما را و من طلب آمرزش مینمایم براي شما از درگاه او.
نکته: لفظ خبر و معنی دعا باشد، حاصل آنکه خدا بیامرزد شما را.
وَ هُوَ أَرْحَ مُ الرَّاحِمِینَ: و ذات احدیت سبحانی رحیمتر از همه رحیمان است در عفو و رحمانی، از شما گناهان گذشتنی را. یا
مهربانتر از تمام مهربانان در آنچه نسبت به من منظور داشته تا چنین سلطنتی ارزانی فرموده.
روز فتح مکه مردم مکه به آن خانه پناه برده بودند، رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حلقه در «1» ابن عباس روایت نموده که
به دست گرفته فرمود:
اي اهل مکه مرا رنجانیده تکذیب کردید و از زاد و بوم خود بیرون « الحمد للّه الذّي صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده »
نمودید، چه گمان میبرید که با شما چه خواهم نمود؟
گفتند: گمان خیر داریم. اخ کریم و ابن اخ کریم تو برادر کریم و پسر برادر کریم هستی، و امروز مالک و قادري.
حضرت فرمود: من امروز همان معامله نمایم که برادرم یوسف نمود و گفت:
.« لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ »
تنبیه- یکی از صفات رذیله مذمومه، سرزنش نمودن فاعل بد است به فعلش و این صفت، خلاف انصاف و مروت باشد، و لذا نهی
از آن وارد شده.
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 75 )
ص: 289
«1» . در تفسیر ابو الفتوح رازي از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است
(اذا زنت امۀ احدکم فلیحدّها و لا تثریب لها) فرمود: چون پرستار یکی از شما زنا کند باید تازیانهاش بزنند و حد الهی جاري کند،
و لکن سرزنش ننمایند.
(تثریب لغت حجاز به معنی سرزنش است)
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 93 ] ... ص : 289
( اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ ( 93
خلاصه چون یوسف خود را شناساند، جویاي احوال پدر شد، گفتند:
چشمان او ضعیف شده. یوسف پیراهن از برکشید گفت:
اذْهَبُوا بِقَمِیصِ ی هذا: ببرید این پیراهن مرا. فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی: پس بیندازید آن را به صورت پدرم. یَأْتِ بَصِ یراً: میآورد بینائی را،
یعنی به برکت این پیراهن میرود سفیدي که در چشمانش عارض شده و ضعف بصرش بر طرف و چشمش به امید دیدار روشن
صفحه 172 از 241
گردد.
این پیراهن جامه بهشتی بوده وقتی حضرت ابراهیم- علیه «2» : تفسیر برهان- روایات متعدده قریب به یک مضمون وارد شده که
السّلام را خواستند به آتش اندازند جبرئیل جامه از البسه بهشتی آورد به او پوشانید، لذا حرارت، برودت او را ضرر نرساند. وقت
احتضار آن را تعویذ اسحق، و اسحق آن را تعویذ یعقوب، و یعقوب آن را تعویذ یوسف نموده بود، بوي بهشتی از آن هویدا، بر
هیچ بیماري و مبتلا و ممتحنی نرسد مگر آنکه شفا یابد.
__________________________________________________
[...] . 1) تفسیر ابو الفتوح ج 6 ص 435 )
. 2) تفسیر برهان ج 2 ص 269 )
ص: 290
تنبیه: یعقوب به سبب کثرت گریه و دلتنگی، ضعف بصر پیدا نموده و به القاي پیراهن و نسیم بهشتی، شرح صدر انبساط، و فرحی
شدید در قلبش ظاهر، و آن موجب تقویت روح و ازاله ضعف قواي ظاهر گردد بنابراین به قوت روحانی نقصان بصري زائل و
زیادت نوري حاصل آمد و قوانین طبیّه شاهد این مطلب خواهد بود که اطباء براي معالجه کسالت بدنی، مفرّحات روحی را دستور
دهند، حلال نه حرام آن.
وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ: و بیاورید مرا به اهل خودتان تماما، یعنی جمله خانواده را نزد من آرید.
تبصره: اخبار یوسف به رفع ضعف چشم یعقوب به سبب القاي پیراهن، هر آینه معجزهاي بود که بتوسط وحی آن را عالم و سپس
اعلام نمود. بنا به قولی یهودا گفت: اي یوسف پیراهن خون آلود تو را پیش پدر بردهام، حال پیراهنت را به من ده تا ببرم شاید که
فرح این تدارك آن را نماید. یوسف پیراهن را به او داد و دویست راحله با ما یحتاج سفر به آنها تسلیم، از مصر به طرف کنعان
روانه شدند. در مجمع- نقل نموده که یهودا موافقت کاروان ننمود، هفت قرص نان برداشته سر و پاي برهنه به طرف کنعان روي
«1» . نهاد، و مسافت میان کنعان و مصر هشتاد فرسخ بود
[سوره یوسف ( 12 ): آیه 94 ] ... ص : 290
( وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ ( 94
ده روز راه بود، یهودا از غایت شعف و شادي نصفی از یک نان خورده به سرعت تمام «2» و بروایت حضرت صادق علیه السّلام
خود را به حوالی کنعان رسانید.
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 262 )
. 2) تفسیر منهج الصادقین ج 5 ص 76 )
ص: 291
وَ لَمَّا فَ َ ص لَتِ الْعِیرُ: و زمانی که کاروان از مصر جدا و خارج شد و متوجه کنعان گردید، باد صبا از حق تعالی اجازه خواست بوي
پیراهن یوسف به مشام یعقوب علیه السّلام رسانید، و لذا نسیم صبا باعث دلگشائی مهمومین است، و شعرا مژده بشارت را به باد صبا
اسناد داده.
چون بوي یوسف به مشام یعقوب رسید: قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ:
گفت پدرشان یعقوب جمعی را که حاضر بودند از اولادان، بدرستی که من مییابم بوي یوسف را. یعقوب چون بوي یوسف را
صفحه 173 از 241
یافت، مضطرب شده گفت:
بوي آشنا میشنوم. گفتند: چه بوئی میشنوي؟ گفت: بوئی که اگر بگویم مرا ملامت میکنید. اصرار کردند، گفت: بوي یوسف را
مییابم و استشمام کنم.
لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ: اگر مرا به سفاهت و نقصان عقل نسبت ندهید و نگوئید که پیر شده و به سن خرافت رسیده. حاصل آنکه اگر مرا
به سستی رأي ملامت نکنید، هر آینه تصدیق من نمائید در آنچه میگویم.
تنبیه: وصول رائحه از مسافت بعیده هشتاد فرسخ، هر آینه خارق عادت و معجزه باشد براي یعقوب یا یوسف که ذات احدیت الهی
به قدرت کامله ظاهر گرداند. یا آنکه چون پیراهن جامه بهشتی بود، به محض خروج از بدن یوسفی، رائحه طیبه آن فضاي عالم را
معطر و به مشام یعقوب رسید، دانست بوي بهشتی در دنیا نباشد مگر از جامه که او تعویذ یوسف نموده بود. و چون مدت محنت
منقضی و وقت فرح و روح باز آمد، خداي تعالی بوي یوسف را از مسافت بعیده به مشام یوسف رسانید، لکن نظر به حکمت و
مصلحت الهیه منع فرمود رسیدن خبر یوسف را به او با نزدیکی دو شهر در مدت هشتاد سال، و هیچ استبعادي نخواهد بود.